بارانی های با تو ...
سلام دختر کوچولو بارون بارید ، و بارید و بارید ... و من برای تو چیزی ننوشتم ... منو ببخش که دغدغه های زندگیم زیاد شده و تو چه صبورانه در کنار همین ها همچنان با منی . وقتی حرکاتت رو روی صفحه مانیتور سونوگرافی دیدم ... با خودم گفتم من مادر تو هستم دخترم ... از چیزی نترس . تو مدام دستت رو جلوی صورتت می گرفتی ... چند بار هم دستت کنار سرت بود ، انگار داشتی فکر می کردی ! به چی فکر می کردی خدا میدونه ... و یا شاید برای اولین بار فهمیدی دنیای دیگه ای هم غیر از این دنیا هست ... حتما صدا هایی از بیرون شنیدی ، که با صدای خنده های من فرق داشت ... نکنه ترسیده باشی ! جای تو در وجود من امنه دختر کوچولو . دیروز منو پدرت به جای دور ر...
نویسنده :
مامان تو
11:20